هوالهو
خودخواه نیستم...
زندگانی باذکرت آغاز کرده و به پایان میرسانم.
قلبم آبستن عشق توست و تو روزگار میگذرانی!! روزگاری خوش.
برگ های زرد پاییزی غذایت بودند از سخاوت درختی کهن سال که تو را پناهی داده بود بر روی یکی از بیشمار شاخه هایش...
هوا کم کم رو به سردی میرفت پوست نازک تو توان مقاومت در برابر تجاوز باد سرد را نداشت
در این ظلمات بیرحم نور شمعی دل سوخته به تو دلگرمی خواهد داد.
تو همانند مرواریدی در دل صدفی عاری از هرگونه گناه بودی که پس از شکافتن پیله خود. در ظلمات آلوده این دیار به طرفه شمعی رفت تا در روشنایی آن از هرگونه رنجش در امان بماند ولیکن...
این شمع آتشی سوزان بود که خود را در پس چهره اشک های عاشقانه شمع مخفی کرده بود.
14504 بازدید
4 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
9 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian